.•*.•*.•*حدیث عشق*•.*•.*•.

آه ای سفر کرده چه می توان گفت وقتی قلب من از جنس آیینه است و دستهای سرد تو خالی از عشق

.•*.•*.•*حدیث عشق*•.*•.*•.

آه ای سفر کرده چه می توان گفت وقتی قلب من از جنس آیینه است و دستهای سرد تو خالی از عشق

برو

 

 

 

 

موندن و بودنه با تو نه دیگه تکرار نمیشه

دنیا رو هم اگه بدی دلم ازت صاف نمیشه

تو برو از این به بعد تنهایی یاورم میشه

نه دیگه دوستت دارم محاله باورم بشه

حیف قلبم که یه روزی به تو دادمش امانت

چشمای بارونیه من کرده بودش به تو عادت

به خدا جهنمم جایی واسه تو نداره

حیف آتیش که بخواد روی سر تو بباره

حرف من همینه که برو پی کاره خودت

هرچی دردو غمو غصه ست همگی ماله خودت

حالا حقته بری یه گوشه ای زار بزنی

از غم نبودنم هی دادو فریاد بزنی

ازخدا اینو میخوام همیشه آواره بشی

واسه درمونه دلت دنباله راه چاره شی

حیف قلبم که یه روزی به تو دادمش امانت

چشمای بارونیه من کرده بودش به تو عادت

به خدا جهنمم جایی واسه تو نداره

حیف آتیش که بخواد روی سر تو بباره

حرف من همینه که برو پی کاره خودت

هرچی دردو غمو غصه ست همگی ماله خودت 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد