.•*.•*.•*حدیث عشق*•.*•.*•.

آه ای سفر کرده چه می توان گفت وقتی قلب من از جنس آیینه است و دستهای سرد تو خالی از عشق

.•*.•*.•*حدیث عشق*•.*•.*•.

آه ای سفر کرده چه می توان گفت وقتی قلب من از جنس آیینه است و دستهای سرد تو خالی از عشق

عاشقانه

عاشقت شدم با من از عشق گفتی ای یار حدیث عشق از لبت بر قلبم جاری شد گفتم ساکت چشممان میزنند برایم شعر خواندی که آنچنان تورا در آغوش میگیرم وبوسه بی هوس عاشقانه میزنم که هیچکس نتواند ما را از هم جدا کند گفتم دنیا یه فحش هم به دنیا دادی گفتی تا ابد پیش خودمیچقدر آرام شدم انگار دنیا مال ماست گفتم عشقم تا ابد به پای عشقت خواهم ماند من امیدی هم دارم در دنیای جاودانه گفتم عشقم نکند خیال کنی عشق من هوس است گفتی چی میگی اگه احساس ما هوس بود محبت وعشق شدتش اینقدر نبود گفتی همه کس تو منم یک روز درکنارهم آرام میشویم
هر سحر وشب به تو رسیدم با تو بودم وبا تو با حرفایت محبت هایت دلگرمم کردی امیدم دادی به زندگی گفتی نباید از چشمای خوشگلت یه قطره اشک بیاد وقتی تو بامنی ای معشوقه ام اشک چرا؟گفتی چقدر قشنگ میگفتی وبرایم مینوشتی شعرهایت بهترین آهنگ زندگیم هست معشوقه ام من تورا چه عاشقانه میخوانم آنقدر قلبم دلم جونم همه وجودم با تو آمیخته شده اگر دنیا جمع شود نمیتواند به خدا گفتم خدایا من عاشقم؟امتحانم کرد آری انگار عاشقم پس گناهم چیست پروردگارم!به تو هم پاکی عشقم ثابت شد معشوقه ام بی وفا من که با تو عهد بسته ام چرا باورم
ندارد چرا نمی بیند من هر روز هزار بار میمیرم وزنده میشم چرا صدای قلبم را نمی شنود به خدا من صدای قلبم را میشنوم وقتی سخن از عشق میشود انگار یه گوشی گذاشتن به گوشم صدای قلبم را بشنوم تاپ تاپ چه میخواهی قلبم صدایت را جز من کسی نمی شنود میدانم او میشنود احساس میکند اما نمیداند ای دلم که تو عاشقانه ترین آهنگ را برایش مینوازی ای دل تو چه میخواهی او چه میگوید شاید در عالم خودش داره به تو کمک میکنه کاش بداند تو کجای کاری!تو که جز مهرش چیزی نمیبینی میگوید حالم از حرفایت بهم میخورد چقدر میشکنی دلم اما صبوری
بگذار بشکنیم دلم او معشوق است وتو عاشق در رسم عاشقی گناه است از طعنه معشوق دلگیر شدن مبادا عهد بشکنی آرام باش فقط اشک بریز در هر شکستن معشوقه ام روزهایم میگذرد در نفس چه میکشم خدایم میداند چه میشود ما هم مثل سابق باشیم خدایا دعایم کی روا میشود پروردگارمبی او چقدر سخت است میدانی طاقت هرچیز دارم جز نداشتن او هرچه میخواهی از وجودم بگیر فقط معشوقه ام سلامت باشد میدانی تحمل ندارم یک مویش کم شود حال با این حالش چه میکشم خود میدانی میدانی چقدر پیر شدم رنگ موهایم چشمهایم خدایا این عشق است چه هدیه قشنگی دادی عشق
کی باور میکردم چنین عاشق شوم به این پاکی به این شدت و حرارت گاه با تو سخن میگویم گاه با عشقم خدایا بهم میگفت عشقم و... چقدر زود دلش برایم تنگ میشد ومیگفت تا حرف نزنی آرام نمیشوم در حالی که میگفت فقط دوستت دارم خدایا من که عاشقم چه میکشم تو میدانی آمد وبرایم محبت خواند دل بسته اش که شدم چرا آمد چرا میخواهد برود من صادقانه باورش کردم دلم آرام آنقدر میسوزی از حرارتش چشمانت می گرید دستهایش کو تا آرامت کند کاش به خاطر خدا تورابفهمد آنقدر حرف داری دلم آرام دنیاداره تمام میشود توهم به آرزویت میرسی مطمئنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد